آيا ملت ها بخاطر عقب ماندگی شان محكوم هستند؟
نثاري
تعدادی از روشنفكران ما توده های مردم و ملت هایی را كه گردن به استبداد می نهند و در برابر بیعدالتی های جامعه اعتراض شایسته و بالاخره قیام نمی كنند، محكوم نموده استدلال می كنند كه جریانهای مرتجع از بستر ارتجاع سر بلند می كنند، چنانچه طالبان قرون وسطی فكر و بعضی از تنظیم های جنایتكار فقط در جامعه و بر ملت عقب مانده ای مثل افغانستان میتوانند چندین سال حكومت كنند.
این استدلال بخشی از حقایق را روشن میكند منتهی نتیجه گیری تحقیر ملت ها و محكوم نمودن آنان بعنوان عاملین اصلی این نابسامانی ها در ست نیست زیرا این روشنفكران عوامل و شرایط تاریخی و اجتماعی عقب ماندگی ملت ها، روابط علل و معلول و تاثیرات متقابل آن بر یكدیگر را نادیده میگیرند. چنانچه فرد فقیری اگر بعلت بیكاری و گرسنگی دست به دزدی بزند، در برخورد سطحی و عامیانه میشود این دزد را محكوم كرد ولی اگر اندكی عمیق تر و علمی تر باندیشیم كه چرا این فرد دست به چنین عملی میزند نتیجهای كاملا معكوس میگیریم.
در قدم اول، فقط دستگاه حاكم فاسد و مستبد محكوم است كه چرا چنین وضعیتی رابر "رعیت" خود حاكم ساخته است، ثانیا غارتگری و چپاول استعمار گران، كشور های عقب مانده را بیشتر از پیش در فقر و تاریكی و مصیبت نگه میدارند و معمولا رژیم های فاسدی را بر آنان حاكم می سازند، بدرجه سوم روشنفكران و مردمان چیز فهم محكوم هستند كه آنان چقدر توانسته اند ذهنیت همین مردم عقب نگهداشته شده و عادت كرده به استبداد را روشن سازند.
با محكوم نمودن تحقیر آمیز مردم، بعوض دستگاه حاكم بعنوان سركوبگران بی رحم مردم و استعمار گران غارتگر، نتیجه بسیار نادرستی میگیریم و آن اینكه بعوض مبارزه با عامل (دستگاه حاكم و استعمار) در گیر مبارزه با معلول (مردم) شویم.
انفعال و عدم تحرك مردم،بعلت نفهمی شان ممكن قابل اغماض و بخشایش باشد ولی "بی تلخگی" و خنثی بودن روشنفكران، در برابر استبداد و بیعدالتی نه تنها قابل بخشایش نیست، بلكه اینان بعنوان افراد " آگاه" اما "تبهكار" محكوم تاریخ هستند، چنانچه برشت گفت: "آنكه حقیقت را نمیداند جاهل است، اما آنكه میداند ولی انكار می كند تبهكار است".
مردم علاقمند نیستند خوشبخت نباشند، ولی اینكه نمیدانند چگونه به خوشبختی برسند، آیا باید محكوم گردند؟ آیا این به نحوی از انحا بار مسئولیت خود را كم كردن و تبرئه انفعال روشنفكران نیست؟ تاریخ ثابت ساخته هر وقت مردم آگاه و بسیج شدند بلافاصله دست به تغییرسرنوشت خود می زنند.
نكته مهم دیگری كه نباید نادیده گرفت، اینست كه اگر مردم را بخاطر عدم فهم شان قابل برائت میدانیم، نمی تواند به این معنی باشد كه بی فرهنگی، كوته فكری، محافظه كاری، منفعل بودن و خوگرفتن به استبداد و سایر عادات عقب مانده و ارتجاعی شان خصایل دلپذیری اند كه باید تقدیس شوند و نفرت انگیز نباشند و میباید به آن تعظیم كرد. برعكس در حالیكه مردم خود را نفرین و تحقیر و محكوم نباید كرد، لازمست كه با این عادات شان بی رحمانه مبارزه صورت گیرد. باید مردم را آگاهی داد و كمك شان كرد تا این بار عقب ماندگی از روی شانه های شان پایین آورده شود.
رسالت فقط آگاهی دادن مردم و متشكل ساختن آنان برای طرد هر نوع افكار عقب مانده و ارتجاعی شان بخاطر بهتر ایستادگی در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی است.
|