چگونگی و حفظ استقلال و تماميت ارضی
بريالي
مفهوم استقلال و تمامیت ارضی، با مفاهیم دیگری چو ن آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی معمولا در گفتار و نوشتار اکثر نویسندگان و تحلیل گران سیاسی زمانی بیشتر بکار گرفته میشود که میخواهند مفهوم جامعهی مستقل و دارای ارزش های دموکراتیک راتوضیح و تفسیر نمایند. در اینجا بخاطر اهمیت مفهوم استقلال و بزرگداشت از روز۲۸ اسد که مصادف به کسب استقلال و روز بسیار مهم، تاریخی و غرورآفرین برای ملت ما است، میخواهم حد اقل برداشت خویش را از این مقو له بیان کنم. و اما قبل از همه، استقلال چیست؟
استقلال عبارت است از اینکه یک کشور قدرت و حق داشتن یک اداره برای اجرای امور داخلی و خارجی بدون نیاز به جلب نظر و موافقت کدام کشور دیگر را داشته باشد. با در نظر داشت این تعریف ببینیم تاچه حد کشور ما از لحاظ تاریخی از استقلال و تمامیت ارضی در ادوار گذشته برخور دار بوده است.
با نگاه مختصر به تاریخ معاصر کشور ما به سادگی میتوان به این برداشت و ارزیابی نایل شد که وطن ما به جز از دوره غازی امان الله، در دیگر دوره های زمامداران معاصر از استقلال سیاسی و تمامیت ارضی به معنی کامل آن بر خوردار نبوده ودست استعمار کهن و معاصر به نحوی در مغشوش بودن استقلال کشور دخیل بوده است. تا زمانیکه استعمار معاصر روس در دودهه اخر مردم مارا از داشتن استقلال کاملا محروم نساخته بود، کشورهای بزرگ استعماری به اشکال مختلف زمام امور کشور ما را در حیطهی صلاحیت خویش داشته در عزل و نصب دولت ها و زمامداران خنثی و بی صلاحیت، بر اریکه قدرت بالای ملت ضعیف و بیچاره ا ما شجاع، وطنپرست و استقلال طلب مانقش بازی میکردند.
چگونگی واقعات وحوادث تاریخی جنگ های افغان و انگلیس و پی آمد های هریک این جنگ ها در اسناد تاریخی به تفصیل ذکر شده. استعمار همیشه زیر نام خدمت، کمک و آبادانی... مشتی از عمال بومی را که ظاهرا داعیه تامین منافع ملی به مردم را تبلیغ مینمایند، اجیر کرده و تحت نام های به اصطلاح رهبر، حاکم و زمامدار بر دوش مردم سوارمی نماید.تا از این طریق سیاست ها و برنامه های استعماری از قبل تعیین شدهی خویش را در وجود حاکمان مزدور و پوشالی جنبهی عملی دهند.
به تاریخ مراجعه کنیم و ببینیم که چگونه بعداز دوره زمامداری شاه امان الله، شاه شجاع ها ای حکومت های پوشالی را به خواست و منافع اربابان خارجی شان تشکیل داده و در چاپیدن ثروت های ملی و استثمار ملت مظلوم و عقب نگهداشته شدهی ما کمر بسته اند.
وقتیکه یک کشور از استقلال سیاسی محروم بود، چه مشکلات و بد بختی ها دامنگیر ملت میشود و کدام وابستگی های دیگر را در چه زمینه های به وجود می آورد؟ به سادگی میتوان به این نکته پی برد که عدم استقلال سیاسی سرانجام وابستگی های اقتصادی، نظامی، فرهنگی و ده ها مشکل دیگر اجتماعی را در قبال دارد. برای روشن شدن بیشتر مسئله یعنی نداشتن استقلال سیاسی بهتر خواهد بود تا پی آمد های ناشی از عدم حاکمیت ملی بصورت مختصر توضیح و ارزیابی گردد.
وابستگی اقتصادی
کشور های استعماری بخصوص استعمار نو با پیشکش نمودن سیاست های اقتصادی زیر نام بازار آزاد،ایجاد بانک ها،صدور سرمایهی بانکی از بین بردن سرحدات گمرکی و در این دهه های اخیر با ایجاد انجو ها کشور هارا کاملا از لحاظ اقتصادی بخود وابسته نموده از هر نوع پیشرفت در ساحهی صنعت، زراعت و تجارت که در مسیر خلاف خواست آنان حرکت نماید جلو می گیرند.
بیشتر از دودهه جنگ و ویرانی ناشی از تجاوز روس ها و جنگ های تنظیمی به کمک و رهبری کشور های استعمار ی و نوکران شان زمینهی خوب و دلایل موجه برای ادامه نفوذ و تسلط آنان به حاکمیت ملی و استقلال کشورما بوده است.
تولیدات صنعتی و زراعتی در یک کشور به معنی جریان خون در شریان های بدن انسان است. مسلما اگر در کشوری هیچ تولید نباشد بمعنی نبود خون در بدن و سرانجام آن مرگ است.
عدم تولید و ایجاد مخوانع ومحدودیت های بی شماری درروند تجارت،که فکتور اساسی را در عقب ماندگی اقتصادی کشور باعث میگردد، جزء برنامه های استعماری در زمینهی اقتصاد است. و اما تولیدات کم و کوچک، فقط همانقدر اهمیت داردکه یک انسان کم خون و ضعیف بوده و زندگی نیمه جانی داشته باشد. پس میبینیم که استعمار اقتصادی اساسی ترین سیاست استعمار گران بوده و از این طریق زمینه وابستگی را در عرصه های دیگر حیات اجتماعی ملت مساعد میسازند.
وابستگی نظامی
در اوضاع و احوال کنونی کشورهای بسیار کوچک اما مستقل در صدد رشد و انکشاف تکنالوجی جدید هستند، این دید عمدتا از آنجا ناشی میشود که عدم رشد صنعت و عدم دسترسی به تکنالوجی مدرن نطفه های وابستگی را در خودمی پروراند. فلهذا اکثر کشورهای استقلال طلب در قدم اول میخواهند تا صنعت نظامی شانرا تقویت نموده و از این طریق به اسلحه مدرن دسترسی پیداکنند تا بهتر بتوانند ازمنافع اقتصادی، استقلال سیاسی و حاکمیت ملی شان دفاع نمایند. اما نبود فابریکه های تولیدی صناعتی و عدم دسترسی به مواد خام لازم و نداشتن کادر متخصص و حرفهای اینها همه عواملی باز دارنده در رسیدن به اهداف انکشافی صنعت اند. وقتی کشوری یک فابریک بسیار کوچک که بتواند نیاز مصرفی مواد لازم نظامی را که برای تمرین تعلیمات نظامی اردو نیاز است در اختیار نداشته باشد.، چطور میتواند اهداف بلند داشتن سلاح مدرن استراتیزیک جهت دفاع از منافع ملی خویش را که همانا داشتن و حفظ استقلال و تمامیت ارضی است در ذهن بپروراند. بااین مثال ساده میتوان چنین نتیجه گرفت که از عمق وابستگی نظامی مامیتوان به ابعاد نامریی قضایای مربوط به استقلال، آزادی و دموکراسیدر کشور پی برد و الزاما باید راه حل معقول و عملی را برای رفع این مشکل اساسی جستجو و تدارک نمود.
وابستگی فرهنگی
درد ناکتر از همه عقب ماندگی فرهنگی، جهل و بیسوادی است، که زمینهی مساعدی برای نفوذ فرهنگی استعمار و وابستگی فراهم مینماید. نفوذ فرهنگ بیگانه در حیات فرهنگی جامعهی ما روز تا روز عمیقتر شده و روح و روان ملت را خورد و خمیر میسازد. میراث فرهنگی عقب ماندهی چندین دههی اخیر بخصوص بعد از کودتای ۷ ثور تا کنون که ترکیب نا متجانس از فرهنگ استعماری روسی و غربی است و به وسیله عمال خلقی، پرچمی، جهادی و طالبی و اخیرا تکنو کرات های دموکرات مشرب با هم در آمیخته شده و معجون مرکبی را میسازد که نظیر آنرا نمیتوان در هیچ دورهای از تاریخ کشور پیدا کرد.
زمانی بیشتر اثرات منفی و ضد انسانی سیمای فرهنگ استعماری خوبتر آشکار میگردد که نظری بر، به اصطلاح آزادی های فرهنگی، بیافکنیم. آزادی هاای که هیچگاهی با واقعیات فرهنگی واصیل جامعه ما از لحاظ تاریخی سازگاری ندارد و یا به عبارت دیگر پخش آن فرهنگ بیگانه و ضد مردمی که به هیچ صورت ارزش های مادی و معنوی ملت مارا انعکاس نداده و چیزهای را به مردم عرضه میدارد که از لحاظ فرهنگی کاملا در تناقض با رسوم و عادات مردم و وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ماکشور مااست.
فرهنگ استعماری بصورت کلی لبهی تیز برنامه ها و فعالیت های فرهنگی اش را به سمت جوانان هدف قرار داده و با ایجاد دستگاه های تبلیغات جمعی چاپی و برقی در قدم اول این نسل را به انحراف می کشاند. نسلی که در حقیقت آینده سازان کشور،و هست و بود آیندهی مارا میسازند.
همچنان فرهنگ وارداتی جوانان رابه موجودات بی احساس تبدیل نموده که جز به فکر خود و مد و فیشن، خوش گذرانی و بی تفاوتی نسبت به وطن، جامعه و مردم، اکت های به اصطلاح هنرمندان فلم های مبتذل به هیچ چیز دیگر نیندیشند.
و آخرین سطح دانش و درجهی معلوماتش این باشد که بچه و یا دختر فلان فلم هندی یا غیر هندی چه نام داراد؟!
فرهنگ استعماری در آخرین تحلیل وظیفه داردبا پخش انواع تفاله های برنامه شدهی فرهنگی خود، فرهنگ اصیل یک کشور را زایل نموده و هویت ملی اش را بمثابه یک کشور و ملت مغشوش و سر انجام مسخ نماید.
خلاصه اینکه سیاست گذاران استعمار با تدوین و اجرای برنامه های رنگارنگ و پر زرق و برق شان در عرصه های مختلف زندگی برای جوامع عقب نگهداشته شده و در حال رشد، جز زیر سوال بردن استقلال سیاسی وشیوع فساد اجتماعی چیزی دیگری به ارمغان نمی آورند. در کشور ما عدم استقلال سیاسی و شیوع فساد اجتماعی عملا بعد از کودتای ثور۱۳۵۷ شکل گرفته و بیش از دو دهه است که در ابعاد مختلفی ادامه دارد.
جنگ، ویرانی، دزدی، چور و چپاول و غصب دارایی های عامه، تجاوز به ناموس مردم، کشت و قاچاق مواد مخدر، اشاعه مرض ایدز و ده ها مصیبت دیگر که دامنگیر ملت ما بوده، منشاء و مضمون اصلی آنرا سیاست های خاینانهی استعماری میسازد که با تغییر شکل و قیافهای دایهی مهربانتر از مادر به میدان آمده و سرنوشت ملت و استقلال سیاسی کشور مارا با خطرجدی مواجه ساخته و به سمت محو کامل استقلال و نابودی هویت ملی مامی کشاند.
|