• نام من محمود است، در ساحه افشار دکاندار هستم.
در افشار مقر مزاري قرار داشت و مخالفينش (نيروهاي گلبدين، سياف و مسعود) از هر طرف اين جا را هدف راکت و گلوله قرار داده بودند.
مزاري و پايگاهش هم از اينجا فرار کردند فقط همين مردم غريب و بيچارهي اين جا زير جنگ پايمال شدند، خانه هاي شان چور و خودشان کشته شدند، بي ناموسي کردند، قتل کردند، هر چه از دست شان آمد کردند.
وقتي حمله صورت گرفت، من همينجا بودم. افراد مسلح از طرف روز آمدند ميپرسيدند چه کاره هستي؟ در کجا بودي؟ سلاح را چه کردي؟ سپس خانه ها را چور کرده صاحبش را مورد ضربه كلاشنكوف قرار ميدادند. دکاندار پهلوي ما را در حالي از دکانش بيرون آورده به رگبار بستند که سيب در دهانش بود.
شب کسي جرئت نداشت از خانه ي خود بيرون شود. کسي در غم مال خانه ي خود نبود، فقط مي خواست جانش را نجات دهد.
من با پدر ريش سفيد، برادر و خانم برادرم تا يک هفته اينجا محاصره بوديم و بعد از آن توسط همسايه هاي خود که پشتو زبان بودند نجات يافته به کارته سه فرار کرديم. فاميلم را قبلاً به غزني فرستاده بودم.
افراد سياف حدود ۵- ۶ صد خانه را در افشار آتش زدند. قبل از آغاز حمله تانکها را ايستاد کرده هيچ کسي را نگذاشت چيزي با خود ببرد. هر چيزي که خوش شان مي آمد به نام اين و آن بردند و بقيه را آتش زدند. حمله به اندازهاي بيرحمانه بود که بعضي طفل ها در خانه زنده در گرفتند.
بعد از قتل عام، امر قبر دسته جمعي را از دولت گرفتند و سپس به جمع آوري اجساد شهيدان پرداختند. به غير از آنانيکه اسير شده بودند و يا سگ ها يا حيوانات ديگر جسدهاي شانرا خورده بود، ۴۰- ۵۰ جسد را که زنان و اطفال نيز در اين جمله بودند از گرد و گوشه و چاه ها جمع آوري نموده دفن کردند. البته اين تمام تعداد کشته شدگان نبود. عدهاي رابه پغمان برده کشته بودند و عدهاي هم اسير شده بودند که سر به نيست شدند. يک تعداد را هم در طول راه در بين چاه ها يا جاهاي ديگر انداخته بودند که خارج از اين حساب هستند.
مدتي بعد از قتل عام، بعضي افراديکه پول و دارايي هاي شان را در جاهايي پنهان کرده بودند مخفيانه ميآمدند تا اموال خود را انتقال دهند اما در وقت برگشت اول آن ها را تالاشي ميکردند، پول و دارايي شان را گرفته سپس ضربه کرده ميکشتند.
کسانيکه جنايت کرده اند بايد محاکمه شوند، دارايي مردم از نزد شان گرفته شود و دوباره بين مردم توزيع گردد. خانه هاي ما ويران و چور شد، توان آباد کردن خانه را نداريم بايد مال ما از آن ها گرفته و دوباره براي ما سپرده شود.
متأسفانه دولت طي سه سال عمر خود يک روز هم سري به افشار نزد، به مردم کمک نکرد، حتي چور کننده ها ي ديروز تا حال هم چور مي کنند. يکبار موسسه اي موکت آورد که بين فاميل هاي بيبضاعت تقسيم کند. وکيل ما که کارگر نام دارد و قبلاً کارمند رژيم نجيب بود، اول خانه ي خود را لچ نموده موکت فرش کرد و بعد هم چند نفر شناساي خود را آورده باقي مانده را بين آنها تقسيم کرد.
حالا دولت براي بازسازي افشار نقشهاي طرح نموده که در اصل نقشه هاي شخصي مردم واسطه دار است. نقشه طوري است كه مي گويند از جملهي ۲۴۰۰ فاميلي که در افشار زندگي ميکرد به ۹۲۰ نفر نمره ميدهند و متباقي را شايد در قرغه يا جاي ديگر ببرند. ساحهي باقيماندهي افشار را بين پولدارها، قومندان صاحبان و انجنيرانيکه همراه شان هست تقسيم خواهند کرد.
خلاصه زمين هاي مردم را پولدارها ميگيرند و مردم غريب را از اينجا هي ميکنند (متواري مي سازند).
• اسم من ملا است، اصلاً از پيروزباد يکاولنگ هستم.
به تاريخ ۲۲ دلو افشار را قتل عام کردند. نفرهاي مسعود، سياف وغيره را از هرات تا بدخشان، هرچه بود جمع کرده بودند. من را به پغمان بردند. ۴۵ روز پيش جمعيتي ها اسير بودم. آزار نديدم، لت و کوب هم نکردند. بعد از آن من را با ۴ نفر ديگر در ده افغانان رها کردند.
دو خواهر زاده، سه داماد و سه پسر عمهي خود را که جمعاً هشت نفر ميشوند در اين حمله از دست دادم.
ما ميخواهيم تمام جنايتکاران بايد محاکمه شوند. ما را به تنظيم يا به چوکي و مقام کسي غرض نيست، که بالا است يا پايين، هر کسي که ظلم کرده بايد بطور علني محاکمه شود که ما، مردم افشار، هم به چشم خود ببينيم.