شماره هفتم (جدي ۱۳۸۳ - دسمبر ۲۰۰۴)


فهرست مطالب اين شماره









صفحه مبدا


يادی از جنايت هولناک روس ها در لوگر

روز يکشنبه ۲۲ سنبله‌ى ۱۳۶۱ که "مرحله تکاملی" "انقلاب کبير ۷ ثور" در اوج خدمت به خلق قرار داشت، "قطعات محدود اتحاد شوروی بزرگ" قريه پا دخواب شانه در ۵ کيلو متری جنوب شرق پل علم را به محاصره کشيدند. تعداد بی‌شمار تانک، توپ، هليکوپتر و نيروی پياده از زمين و هوا به اين قريه ايکه حدود يک هزار فاميل دهقان را در آغوشش جا داده بود هجوم آوردند.

طبق معمول، وقتی نيرو های "دوست اتحاد شوروی بزرگ" می‌خواستند "کمکهای رفيقانه‌ی" شانرا تجسم بخشند خون در رگ هاي مرد و زن، اطفال و سالمندان خشکيده در انتظار سرنوشت محتوم شان چشم به آسمان می‌دوختند.

مردم پاد خواب نيز از اين امر مستثنی نبودند. کسانی می‌گريستند، کسانی دست های شانرا بلند نگهداشته رو به آسمان تضرع و زاری می‌کردند، اطفال خورد سال در آغوش مادران شان خود را پنهان می‌کردند و جوانان که، هم زندگی خود را در خطر می‌ديدند و هم از جلب و احضار عسکری می‌ترسيدند به کاريزی بنام "چيجی" پناه بردند. حدود يکصد و پنج نفردر اين کاريز پناه گزيدند. ۶۱ نفر از قريه پاد خواب شانه و بقيه مسافرينی که از ولايت ميدان وردک تا قسمت های مختلف ولايت لوگر به اين قريه آمده بودند. چند طفلی هم به رسم تقليد از بزرگسالان و يا ترس در زمره‌ی پناه جويان قرار گرفته بودند.

"قطعات محدود کشور دوست"، که به کمک "رفقای خادی" محل اختفای خلق ستمديده را فهميده بودند از زمين و هوا کاريز چيجی را به محاصره کشيده از "سر چاه" آن مواد محترقه‌ای را که به منظور انفجار دادن کاريز با خود آورده بودند، می‌ريزند و سپس از دهانه‌ايکه در قسمت وسطی کاريز برای استفاده‌ی آب آشاميدنی درست شده بود موادی را که سخاوتمندانه به مردم بی‌نوای اين قريه ارزانی داشته، آتش می‌زنند.

يک صدای مهيب تمام قريه را به لرزه درآورد، از تمام چاه های کاريز دود غليظ برخاست و سنگ و خاک آن به اطراف پراکنده شد. به اينصورت "توزيع کمک های انسان دوستانه‌ی قطعات محدود کشور دوست" موفقانه خاتمه يافت. فيرهای هوايی سلاح های ثقيل و خفيف صورت گرفت و "قطعات محدود" به افتخار آن باده سرمستي نوشيدند و به مراکز خود برگشتند.

از يک هزار خانه صدای جيغ و فرياد برخاست. اطفال، زنان، مردان، پير و جوان همه می‌گريستند، جيغ می‌کشيدند و ديوانه وار به هر سو می‌دويدند.

جوانانيکه در بيرون کاريز مخفی شده بودند بصورت داوطلبانه به محل حادثه آمده يک يک به داخل کاريز می‌رفتند و بعد از حد اکثر ۵ دقيقه با و يا بدون جسد درحاليکه تمام بدن شان از درون می‌سوخت و سر شان گيج بود با فريادهای "سوختم! سوختم!" بر می‌گشتند.

پير زنان و مرداني كه در بيرون گرد آمده بودند به دهان شان آب ليمو يا آب سرد وغيره چيزهايي که فکر می‌کردند برای شان مفيد است می‌ريختند و می‌کوشيدنددرد شانرا آرام سازند.

از کاريز چيجی جسد يکصد و پنج نفر بدست آمد که شصت و يک نفر "پاد خوابی" شناسايی شدند. هر شهيد در وضعيتي که در کاريز قرار داشت خشک شده بود. لباس تقريباً همه‌ی شهدا از بين رفته و جز چپلی، بوت، ساعت و نظاير آن چيزی بر بدن شان نمانده بود.

هر جسدی را که می‌ديدی ظاهراً سالم می‌نمود اما با فشردن انگشت بر بدنش تصور می‌کردی با مجسمه‌ای از موم طرف هستی. چند دقيقه"کمک رفيقانه" توانست يکصد و پنج انسان را از غم زندگی، قريب يکصد زن را از جنجال شوهرداری و صد ها طفل را از تحمل عاطفه‌ی پدری نجات دهد.