قاسم قومندان قريهي نوآباد ولسوالی دشت قلعه ولايت تخار فرد فاسد و عياش است. او به دختر جولداش وعدهی ازدواج داده، بعد از حامله شدنش از ازدواج با او سرباز میزند. دختر به ولسوالی عارض می شود و ولسوال به مامور حسن که کاکای قومندان و در ضمن نماينده و سخنگوی دوستم در تخار است، مراجعه مینمايد. مامور حسن قومندان را حاضر نموده میگويد بايد با دختر ازدواج کند. اما او "عذر" می آورد که در آن منطقه با بيشتر از يكصد دختر همچو مناسباتی داشته و نمیتواند با همه ازدواج نمايد. بهر صورت، در اثر پافشاری کاکايش عقد نکاح در محضر "قاضی صاحب" در بدل ۱۵۰۰ دالر امريکايی بسته میشود.
زمانی که مردم منطقه از اظهارات توهين آميز و منافى عفت قومندان اطلاع میيابند به تاريخ ۲۸ اسد، صدها نفر مسلح با چوب، تبر و تفنگ ولسوالی را به محاصره کشيده خواستار احضار و تسليم دهي قومندان، قاضی و آمر جنايی میشوند.
ولسوال هارون نزد مردم آمده اظهار میدارد که "قاضی و آمر جنايی فرار نموده اند، اگر باور نداريد بياييد ببينيد. قومندان قاسم مربوط مامورحسن است، به من ارتباط ندارد. برويد با او گپ بزنيد."
مردم به منزل (قصر) مامور میروند، دروازه و کلکين ها را شکسته و ميز و چوکی های آن را به داخل نهر آب میاندازند. وقتی متوجه میشوند که مامور فرار کرده است به منزل قومندان قاسم در نوآباد يورش میبرند و تمام منزل را به شمول تراکتور وی به آتش میکشند که مواشی آن در طويله ها نيز طعمهي حريق میگردند. بعد از اين واقعه قوای پوليس ملی در دشت قلعه مستقر گرديده، امنيت آنجا را تأمين مینمايد.
در اثر پافشاری مردم، قومندان قاسم دستگير و تحويل مقامات ولايت گرديده است تا ديده شود که بعدا با او چگونه محاسبه صورت خواهد گرفت.
قومندان، مکتب نسوان می سازد!
آمر بشير میخواهد در ولسوالی چاه آب مکتب دخترانه بسازد و به اين منظور مقدار هنگفت پول را از اهالی آنجا جمع آوری نموده است. همچنان از اهالی ۴۶ مسجد چاه آب روز دو کارگر از مسجد کلان و يک کارگر از مسجد خورد که جمعا ۷۰ کارگر میشوند به طور حشر در خدمت آمر صاحب قرار میگيرند که ۳۰ الی ۴۰ نفر آن در اعمار مکتب مصروف شده، سايرين به جابجا کردن پستهي غارت شده از اهالی چاه آب و ساير بيگاری ها گماشته میشوند. اين موضوع مانند زخم سرطانی بالای گرده های مردم آنجا سنگينی می کند و همه چشم به راه روز نجات از اين آفت هستند.
حكومت محلى يكاولنگ و قضاياى منطقه
حاكميت محلى فعلى يكاولنگ بنابر مصلحت ها و پيوندها بوجود آمده كه نه تنها گامى درجهت حل قضاياى منطقه بر داشته نتوانسته بلكه آنرا بيشتر دامن زده تداوم مى بخشد. مثلاً:
۱) تعطيل مكتب ذكور نيطاق، كه در ماه هاى ثور، جوزا و سرطان به علت اختلاف بين دو گروه معلمين و شاگردان كه هر كدام از خارج مكتب پشتيبانى مى شدند به حالت تعطيل در آمد.
۲) اختلاف بخاطر اعمار مكتب نسوان بين اهالى قريه ى شرشرى و قريهى معروف از مدت ۶ برج دوام نمود تا آنكه به كلى كنسل گرديد.
۳) قضيه ساختمان تعمير كلينيك سياه دره يكاولنگ از يكسال به اينسو مورد نزاع سياه دره عليا و سفلى بوده تا آنكه انجنيران مربوط انتقال آن به يكى از ولسوالي هاى ديگر را مطرح كردند كه در نتيجه شخص ولسوالي شريفى از طرف حاجي انور، يكى از متنفذين محل، مورد دشنام و اهانت قرار گرفته و او مجبور گرديد پيشنهاد شانرا در مورد تعمير در سياه درهى عليا امضا نمايد.