در اين شماره:



صفحه ورودي

شماره ۴، ميزان ۱۳۸۳ - سپتامبر ۲۰۰۴



درد دل او درزه خواله

بندرگاه هيرويين در چاه آب

آمر بشير دو بندرگاه هيرويين دارد که جمع آوری محصول آنرا سال يکبار به قومندانان خود می سپارد. خود آمر بشير و قومندان محمود از اين درک به مليون ها دالر دست يافته اند. امسال قرعه به نام قومندان نقيب الله خسربره ی آمربشير و برادر داکتر جنيد ولسوال چاه آب اصابت نموده که در مرز قريه سمتی چاه آب با کولاب تاجکستان به حيث بندربان مقرر گرديده است.

در برج اسد امسال ۹۸۵ پاکت هيرويين (مربوط آمربشير، داکتر جنيد و قومندان محمود پاشافی) ذريعه‌ي قومندان محمداعظم از خرسنگان و قومندان نورمحمد از قريه انجنير، تحت نظر قومندان محمود از اين مرز عبور نمود. اين مقدار پودر توسط سرگروپی بنام بی غم (از قريه خرسنگان) برای محمد حکيم راغی (از قومندانان گلبدين) در منطقه‌ی قداق دولت آباد تاجکستان تحويل داده شد. وی کيسه های پودر را به نماينده بشير در تاجکستان بنام فاروق چاه آبی (خواهر زاده‌ي بشير) تحويل می‌دهد. همچنان فردی بنام جمعه خان صد پاکت پودر آن را به حکمت گاو تاجکستانی تحويل داده است.



قومندانان پسته‌ي چاه آب را تاراج کردند

در شمال ولسوالی چاه آب ولايت تخار پسته زار وسيع وجود دارد که تمام اهالی چاه آب و ولسوالی های همجوار همه ساله از آن استفاده نموده مقداری از احتياجات خود را رفع می‌نمودند. امسال نيز درختان پسته به حداعلی حاصل گرفته که مايه‌ي اميدواری مردم بود. تا که به تاريخ ۲۰ اسد سال جاری شول پسته شکسته شد يعنی آمر بشير، امر چيدن پسته را صادر نمود که هزاران زن، مرد و کودک با اشتياق زياد وارد پسته زار شده به چيدن آن پرداختند.

بعد از اينکه چندين روز با مشکلات زياد، در گرمای طاقت فرسا پسته چيده شد، مردم با حاصل زحمات خود به سوی خانه های شان راه افتيدند. اما در چهار سمت جنگل با تفنگ سالاران منفوری چون آمربشير، قومندان ظاهر، قومندان تيشه و معاون اميرمحمد از قريه قرق مواجه شدند که با افراد خود يکجا در راه آنان به کمين نشسته بودند. آنان تمام پسته‌ي مردم را مصادره کردند، کسانی که دعوا می‌کردند مورد لت و کوب قرار گرفتند، حتی زنان پيری که چند سير پسته بيش نداشتند، نيز به زور و خشونت چپاول شدند. شخص آمربشير نيز که درين رهزنی شرکت داشت، نيم سير پسته را از يک پيرزن قرق به زور گرفت.

اين رهزنان در ختم عمليات خود خرمن بزرگ پسته را در پايان قريه پيشاف به وجود آوردند که در حدود ۵۰۰۰ سير تخمين زده می‌شود. قيمت پسته پوست دار فی سير ۴۵۰ افغانی و قيمت مغز آن فی سير ۲۲۵۰ افغانی است.



برگزاری جشن استقلال در ولسوالی رستاق

به تاريخ ۲۸ اسد سال روان، محفلی در شهر رستاق ولايت تخار برگزار شد که در آن مقاله ها و اشعاری راجع به استقلال قرائت گرديد.

در گذشته رسم بر اين بود که وقتی پيرم قل "آمرصاحب" و سبحان قل "معاون صاحب" به چنين محافلی وارد می‌شدند، همه مجبور بودند به رسم احترام از جاهای خود برخاسته دست ها به سينه برای شان راه باز كنند.

قرائت کننده‌ی هر مقاله و شعر نيز مجبور بود در ابتدا به اجازه "آمرصاحب و معاون صاحب" خطاب به حاضرين مطلب خود را ارائه نمايد. اما امسال که مردم نسيم دموکراسی را در مناطق فرسخ ها دورتر از خود، احساس نموده اند، زمانی که "آمرصاحب" و "معاون صاحب" به محفل آمدند، کسی از جای خود نجنبيد و راه باز نکرد. آنها در گوشه‌ای نشستند و کسی در مقالات خود نامی از ايشان نبرد.

اين حرکتِ ظاهرا کم اهميت نمايانگر کينه و نفرت عميق مردم از قومندان سالاری و ياد آور اين شعر است:

اينان که برين ملک کنون سرهنگ اند
خصم هنر و زندگی و فرهنگ اند
فردا که ورق خورد کتاب تاريخ
مشتی نام اند و معنی هر ننگ اند




قيام مردم دشت قلعه بر ضد جانيان جنگسالار

قاسم قومندان قريه‌ي نوآباد ولسوالی دشت قلعه ولايت تخار فرد فاسد و عياش است. او به دختر جولداش وعده‌ی ازدواج داده، بعد از حامله شدنش از ازدواج با او سرباز می‌زند. دختر به ولسوالی عارض می شود و ولسوال به مامور حسن که کاکای قومندان و در ضمن نماينده و سخنگوی دوستم در تخار است، مراجعه می‌نمايد. مامور حسن قومندان را حاضر نموده می‌گويد بايد با دختر ازدواج کند. اما او "عذر" می آورد که در آن منطقه با بيشتر از يكصد دختر همچو مناسباتی داشته و نمی‌تواند با همه ازدواج نمايد. بهر صورت، در اثر پافشاری کاکايش عقد نکاح در محضر "قاضی صاحب" در بدل ۱۵۰۰ دالر امريکايی بسته می‌شود.

زمانی که مردم منطقه از اظهارات توهين آميز و منافى عفت قومندان اطلاع می‌يابند به تاريخ ۲۸ اسد، صدها نفر مسلح با چوب، تبر و تفنگ ولسوالی را به محاصره کشيده خواستار احضار و تسليم دهي قومندان، قاضی و آمر جنايی می‌شوند.

ولسوال هارون نزد مردم آمده اظهار می‌دارد که "قاضی و آمر جنايی فرار نموده اند، اگر باور نداريد بياييد ببينيد. قومندان قاسم مربوط مامورحسن است، به من ارتباط ندارد. برويد با او گپ بزنيد."

مردم به منزل (قصر) مامور می‌روند، دروازه و کلکين ها را شکسته و ميز و چوکی های آن را به داخل نهر آب می‌اندازند. وقتی متوجه می‌شوند که مامور فرار کرده است به منزل قومندان قاسم در نوآباد يورش می‌برند و تمام منزل را به شمول تراکتور وی به آتش می‌کشند که مواشی آن در طويله ها نيز طعمه‌ي حريق می‌گردند. بعد از اين واقعه قوای پوليس ملی در دشت قلعه مستقر گرديده، امنيت آنجا را تأمين می‌نمايد.

در اثر پافشاری مردم، قومندان قاسم دستگير و تحويل مقامات ولايت گرديده است تا ديده شود که بعدا با او چگونه محاسبه صورت خواهد گرفت.



قومندان، مکتب نسوان می سازد!

آمر بشير می‌خواهد در ولسوالی چاه آب مکتب دخترانه بسازد و به اين منظور مقدار هنگفت پول را از اهالی آنجا جمع آوری نموده است. همچنان از اهالی ۴۶ مسجد چاه آب روز دو کارگر از مسجد کلان و يک کارگر از مسجد خورد که جمعا ۷۰ کارگر می‌شوند به طور حشر در خدمت آمر صاحب قرار می‌گيرند که ۳۰ الی ۴۰ نفر آن در اعمار مکتب مصروف شده، سايرين به جابجا کردن پسته‌ي غارت شده از اهالی چاه آب و ساير بيگاری ها گماشته می‌شوند. اين موضوع مانند زخم سرطانی بالای گرده های مردم آنجا سنگينی می کند و همه چشم به راه روز نجات از اين آفت هستند.



حكومت محلى يكاولنگ و قضاياى منطقه

حاكميت محلى فعلى يكاولنگ بنابر مصلحت ها و پيوندها بوجود آمده كه نه تنها گامى درجهت حل قضاياى منطقه بر داشته نتوانسته بلكه آنرا بيشتر دامن زده تداوم مى بخشد. مثلاً:

۱) تعطيل مكتب ذكور نيطاق، كه در ماه هاى ثور، جوزا و سرطان به علت اختلاف بين دو گروه معلمين و شاگردان كه هر كدام از خارج مكتب پشتيبانى مى شدند به حالت تعطيل در آمد.

۲) اختلاف بخاطر اعمار مكتب نسوان بين اهالى قريه ى شرشرى و قريه‌ى معروف از مدت ۶ برج دوام نمود تا آنكه به كلى كنسل گرديد.

۳) قضيه ساختمان تعمير كلينيك سياه دره يكاولنگ از يكسال به اينسو مورد نزاع سياه دره عليا و سفلى بوده تا آنكه انجنيران مربوط انتقال آن به يكى از ولسوالي هاى ديگر را مطرح كردند كه در نتيجه شخص ولسوالي شريفى از طرف حاجي انور، يكى از متنفذين محل، مورد دشنام و اهانت قرار گرفته و او مجبور گرديد پيشنهاد شانرا در مورد تعمير در سياه دره‌ى عليا امضا نمايد.