بر سوادِ سنگفرش راه
ه . ا. سايه
با تمام خشم خويش
با تمام نفرت ديوانه وار خويش
می کشم فرياد
ای جلاد
ننگت باد!
٭ ٭ ٭
آه هنگامی که يک انسان
می کُشد انسان ديگر را
می کُشد در خويشتن
انسان بودن را.
٭ ٭ ٭
بشنو، ای جلاد!
می رسد آخر
روز ديگرگون:
روز کيفر،
روز کين خواهی ما
روز بار آوردنِ اين شوره زار خون.
٭ ٭ ٭
زير اين باران خونين
سبز خواهد گشت بذر کين.
و اين کوير خشک
بارور خواهد شد از گلهای نفرين.
٭ ٭ ٭
بشنو، ای جلاد
و مپوشان چهره با دستان خون آلود!
می شناسندت به صد نقش و نشان مردم.
می درخشد زير بيرق چکمه های تو
لکه های خون دامنگير.
و به کوه و دشت پيچيدست
نام ننگين تو با هر مرده باد خلق کيفر خواه.
و به جا مانده است از خون شهيدان
بر سوادِ سنگفرش راه
نقش يک فرياد:
ای جلاد!
ننگت باد!
مرداد ۱۳۳۱
|