دموکراسي در مقابله با ضد خود پا مي گيرد و مستحکم مي گردد. در شرايط فعلي و با گذشت ۲۷ سال، آزادي هاي اجتماعي توسط پوشاليان و جنگ سالاران به شدت بي سابقه اي پامال و لگدکوب شد. تا زماني که ناقضان حقوق بشر و سلاح بدستان مهار نشوند، مردم روي آرامش را نخواهند ديد.
قرينه سازي هاي تاريخي بدون در نظرداشت شرايط اجتماعي زاغي را ماند که به شيوه ي کبکي مي خواست رفتار نمايد. ما در افغانستان کوفته و شکسته از دست ساطور بدستان ضد ترقي و آزادي مواجه هستيم که بخشي از حاکميت درون دولتي و مافياي منطقه را رهبري و اداره مي کنند. هستند روشنفکراني که براي توجيه به اصطلاح دانش کتابي خود، از مثال هاي تاريخي اين يا آن کشور پيشرفته بدون ذکر ماهيت سکيولار آن حرف مي زنند و نمي دانند که يک چيز نو پا (دموکراسي) در مبارزه با ضد خود (حاکميت قرون وسطايي با ابزار توليد عقب مانده) رشد کرده و پا مي گيرد. اين نوع روشنفکران آرايشگر يا نادانند و يا رياکار.
پوشاليان از جنگ ها و جناياتي که بنيادگرايان در حق ملت انجام دادند سود برده و خود را چنان بي گناه جلوه مي دهند که گويي نه لست ۱۳ هزار داشتند و نه پوليگون ونه هم وابستگي به کشور "همسايه بزرگ شمالي". آنان نمي دانند که مردم پشت انگيزه، حسن نيت (اگر مي بود؟) و نظرات به اصطلاح کارگري و دهقاني نمي گردند، بلکه نتيجه و عمل را مي بينند که بالاخره کودتاي شوم ۷ ثور موجوداتي را روي گرده ي شان سوار کرد که تاريخ تا کنون به خود نديده است.
اعلان عفو عمومي از طرف رهبر "جبهه نجات ملي" و در آغوش کشيدن اين عناصر تا محاکمه و مجازات شان، قوت قلبي بود براي آنان که بالاخره دست آوردهاي «انقلاب ثور» را علم نمايند و خود را نمايندگان برحق مردم قلمداد کنند.
طي سه سال گذشته، بازار گذشت، انعطاف و سازش با بنيادگرايان و جنايتکاران جنگي چنان قوت پيدا کرد که کادرهاي حزب فاشيست گلبدين و اعضاي ارشد و حوش طالبي بدون توجه به سوز جانکاه مردم کابل، شمالي و يکاولنگ روي صحنه آورده ميشوند تا «وحدت ملي» (نه ببخشيد، «مشارکت ملي») يا در واقع پايه هاي قدرت دولتي استحکام يابد. اين سياستي است که طي اين مدت و با مصرف ملياردها دالر ادامه داشته و هنوز هم سياست اصلي دولت و يا شايد ائتلاف بين المللي را مي سازد. پيامد اين سياست ها برپايي تظاهرات اخير است که بررسي جداگانه را در پيوند با سياست دولت طلب مي نمايد.
به گفته ي مردم هر روز از روز پيش بدتر شده و گردانندگان چرخ سياست در پي کسب سود، و با حاتم بخشي هاي غير مسوولانه، جنايتکاران جنگي را نوازش مي دهند. گپ آقاي مجددي تنها از خودش نبوده بلکه مشورت و مصلحت هاي پشت پرده را انعکاس مي دهد. اينکه گلبدين جاني و ملاعمر وحشي نيز با «شرط و شروط دولتي» و نه مشورت عمومي مورد عفو قرار مي گيرند!!؟ درين رابطه از احکام شرعي نيز استفاده مي برند و با چتر اسلام گپ را «شرعي» مي سازند. در کجاي تاريخ و در کدام کشور اسلامي و غيراسلامي ديده شده است که جنايتکاران جنگي که دستان شان به خون يکي نه، بلکه هزاران انسان رنگين باشد، مورد عفو قرار گرفته باشند؟ تا چه زماني اين بازي ادامه مي يابد و خواست هاي عمومي در «مصلحت و مشارکت ملي» مدفون مي گردند؟
روحانيون و متنفذين حق بين تا چه زماني بر اعمال توهين آميز اين يا آن جمع، نظاره گر باقي مي مانند؟ صدا و اعتراض روشنفکران و از همه بالاتر مدعيان «مردم دوست» و «وطن خواه» که خون کابليان را وثيقه ي گفته هاي خود مي سازند، چرا در چنين مواردي مي خشکد؟
روزگار عجيبي را از سر مي گذرانيم. اکثريت را رسم برين است که تا پس از رسيدن به قدرت و شهرت، جملات زيبا و شيوا را در محکوميت مثلاً پوشاليان و طالبان به کار مي بردند، همين که به جايي رسيدند نه تنها از موضع قبلي عقب نشستند بلکه فتواي عفو عمومي برله جنايتکاران را محکوم نکردند بلکه آن را با سکوت و يا کف زدن هاي ممتد استقبال کردند.
تجليل از ۸ ثور در برابر ويرانه هاي شهر کابل که در پاي آن هزاران انسان شريف جان باختند، برگزار شد و اين نمک پاشي ادامه مي يابد تا اينکه طالبک جنايتکار همچو متوکل روي صفحه تلويزيون آورده مي شود تا بيگناهي خود را ثابت بسازد. به گفته ي مردم "تا مربي داري، مربا بزن" مصداق مي يابد و اين درامه ادامه دارد.
گذشت و سازش در برابر جنايتکاران جنگي عواقب خطرناکي را در پي داشته و پيامد اين حرکت چنان است که آن ها از فرصت استفاده مي برند تا هر چه بيشتر جايگاه خود را در درون و بيرون قدرت حاکمه مستحکم سازند و از آنجا عليه نيروهاي دموکرات و استقلال طلب توطئه بچينند و اين جبهه را تخريب نمايند. چرا که دموکراسي با منافع آنان تضاد اساسي داشته و هر قدر فضا دموکراتيک تر گردد به همان اندازه کفه افکار بشر دوستانه عليه افکار مردم ستيز به سود منافع مردم سنگين شده و در آخرين تحليل زير پاي شان خالي مي شود.آنان اين را مي دانند و به همين جهت به سازش با آقاي کرزي و ائتلاف بين المللي رو آورده اند. از جهت ديگر، دولت فعلي که پشتيباني نيروهاي ائتلاف را دارد، مصلحت را درين ديده تا از نيروي تنظيم هاي معلوم الحال در حفظ آرامش و سرکوب اين يا آن شورشي سود ببرد تا پاي خارجي ها در نزاع داخلي کمتر دخيل باشد. بناءً تا مدت هاي مديد اين بازي خطرناک ادامه خواهد يافت و قضيه نقض حقوق بشر و محاکمه جنايتکاران در مواقع حساس و «خطرناک» عليه آنان علم مي گردد. اين سياست هاي دو پهلو سود هر دو طرف را در قبال دارد. ميماند مردم بينوا با سرنوشت مغموم و آينده ي تار. اينان بايد زير سم ستوران جان بکنند و بار گران زندگي را با تمام بدبختي هايش متحمل شوند. خوش باشند که «دموکراسي» دارند و «نمايندگان منتخب». چون بي سواداند و نمي توانند در امر سياست و کشورداري کاري انجام دهند...!!
ولي با تمام کيف و کان قضيه، مردم حق بين و واقع بين اند. نمي توان آنان را براي هميشه فريفت. به گفتهي خود شان که: «هر چه از حد بگذرد، رسوا شود» با فرو افتيدن تشت رسوايي، اعتماد مردم خدشه دار شده و بعداً نمي توان با هيچ عنواني اعتماد دوباره ي شان را جلب کرد. برگشت به مردم و نيازهاي شان، فضاي سياسي را تحکيم و دموکراسي را مستحکم تر خواهد ساخت در غير آن، خشم و انزجار شان از شدت بيکارگي و پشت گوش کردن صداي اعتراض شان به اوج خود رسيده و دشمنان خونين دموکراسي آن را وسيله ي فتنه و اميال شوم خود خواهند ساخت.