سيد محمد علي مشهور به «سيد لم لم» يکي از قهرمانان کشور ما است که در سن ۸۰ سالگي در برابر مزدوران روس قدعلم نموده فرماندهي مجاهدان راه آزادي را به دوش گرفت. او مردي بود قدبلند، تنومند و قوي هيکل که به همين دليل لقبش را لم لم گذاشته بودند.
سواد ناکافي او هرگز مانع زيرکي، کنجکاوي، تعمق در مسايل بغرنج و نتيجه گيري هاي مطابق به واقعيتش نمي شد. مسايل را به دقت مي سنجيد و بعد از نتيجه گيري، عزمش تزلزل ناپذير بود.
اسب سفيد و تيزگامش يگانه وسيلهي نقليه مطمئن او بود که از غلبهي ضعف جسمي، ناشي از کبر سن او مي کاست. اسبش را به سرعت مي راند و به هر نقطهاي از کوهپايه هاي هزاره جات که مي خواست خود را مي رساند.
در اوايل بهار ۱۳۵۸ برف هاي دره سوليچ (يکاولنگ) را از زير پا گذارده به علاقه داري بلخاب (جوزجان) رفت و با جمعي از دوستانش که قبلاً پيمان جهاد بسته بود، پيوست. لم لم هيچگاه با سازمان هاي جاسوسي کشورهاي بيگانه قرارداد ميهن فروشي نه بست، از کسي پول دريافت نکرد، افراد زير رهبرياش را نگذاشت به ناموس و مال کسي تجاوز کند، بر فرق کسي ميخ نکوبيد، به تماشاي رقص بسمل نه نشست، القاب ضد انساني چون تروريست، گليم جمع، وطن فروش وغيره را کمايي نکرد... مردم او را رهبر و پيشواي خود مي دانستند، به او اعتماد داشتند و اوامرش را از دل وجان مي پذيرفتند و همين بود که طي چند روز محدود توانست با دست خالي اما ايمان بزرگ علاقه داري بلخاب را تصرف کند. اين موفقيت علاوه بر اينکه سبب تقويت روحيه ي جنگاورانش شد، مقداري اسلحه و مهمات را نيز بدستش داد.
بعد ازين حمله تصميم گرفت براي آزادي ولسوالي يکاولنگ اقدام کند. در پنج ثور ۵۸ هوادارانش را که به ۱۷۰۰ تن مي رسيد در محل «چهل برج» گردآورده تصميمش را با آنان در ميان گذاشت. لشکريان به نداي لم لم پاسخ مثبت گفته با پاي پياده راه يکاولنگ را در پيش گرفتند و به تاريخ ۱۱ ثور ۵۸ آن را نيز تصرف نمودند.
بعد از فتح ولسوالي يکاولنگ، قواي لم لم به ۳۰۰۰ نفر رسيد که راه باميان را در پيش گرفت. اين لشکر طي چند روز در حالي که زمين پوشيده از برف بود راه هاي صعب العبور «قره خوال»، «خم نيل»، و «قرغنه تو» را زير پا گذاشته به منطقهي «شهيدان» در نزديکي باميان رسيد.
بعد از سه شب توقف، قواي لم لم در مواضع «پشت ميدان هوايي»، «دره خشک» و «سربت» جابجا گرديد. خود لم لم با تعدادي از همراهانش در دره «اژدر» و «سرخدر» موضع گرفت. غذاي لشکريان اژدر چند قرص نان خشک براي هر نفر بود که هر کدام به کمر بسته بودند. عده اي از لشکريان تفنگ هاي قديمي و بقيه بيل، تبر و نظاير آن را به دوش مي کشيدند.
دولت براي مقابله با لم لم اردوي منظم خود را به دره شهيدان فرستاد که زير پوشش تانک هاي زرهدار، هليکوپتر و جت حرکت مي کرد. اين ارتش در دره «اژدر» و «سرخدر» با مجاهدين لم لم مواجه شد. تانک ها و توپ ها به غرش آمدند، صداي طياره ها قلب آسمان را مي شکافت و از هر سو آتش مي باريد. در مقابل، لم لم با اسب سفيدش شخصاً به هر سنگر سر مي زد، رهنمايي مي کرد و فرمان مي داد تا آنکه ايمان آزادگان بر تانک هاي مزدور پيروز گرديده شکست مفتضحانه اي نصيب اردوي منظم گرديد و ساحه ي چهاوني به محاصره کشيده شد. در اين نبرد حاجي طالب قومندان برجسته لم لم به عنوان اولين قرباني شهيد شد.
به تاريخ ۲۵ ثور ۵۸ فرماندهان يکاولنگ، باميان، سيغان و کهمرد و تاله و برفک نيز به شمول بزرگان و موسفيدان باميان در سنگر «بند لخکا» گردهم آمده و طرح حمله بر باميان را تصويب کردند.
فردا شب همگي در قريه «قافله باشي» در نزديک مرکز ولايت گردهم آمده ساعت ۲ بجهي شب فرمان حملهاي را که سيد لم لم صادر کرد به اجرا گذاشتند. در اين جنگ ساحهي ولايت بدست مجاهدين افتاد، تعدادي عساکر دولتي کشته، ۱۸۰ نفر تسليم و حدود يکصد ميل اسلحهي خفيف غنيمت گرفته شد.
بعد از اين نبرد و انجام دادن چندين حملهي کوچک ايذايي در ساحهي گرحگندوي و چهاوني حملهي ديگري براي تصرف کامل شهر تدارک ديده شد که طي آن علاوه بر وارد آوردن تلفات سنگين بر دشمن، ۸۰۰ ميل سلاح خودکار با مهمات کافي به غنيمت گرفته شد. يک عده از افراد دولتي که در غارهاي دامنهي «بت» مخفي شده بودند فرداي آن روز مورد حمله قرار گرفته ۶۰۰ ميل اسلحهي شان به تصرف مجاهدين در آمد. بعد از اين شکست براي اولين بار مرکز يک ولايت بدست قواي شورشي ميافتد. سيد لم لم براي دقايقي چند به بازار رفت، به مردم اطمينان داد و همکاري شان را خواسته دوباره به سنگر خود برگشت.
دولت تره کي – امين براي سرکوبي مجاهدين نيروي کوماندو و ايلجاري مي فرستد. نيروي کوماندو زماني که مجاهدين در سنگرهاي خود بودند به شهر باميان سرازير گرديده، ۵۰ نفر از بازاريان را در نخستين لحظات رسيدن خود نابود مي کنند و بعد به دستگيري افراد ديگر پرداختند که از اين جمله هر شب عدهاي را در پيش چشم سايرين زير زنجير تانک هاي خود خورد و خمير مي کردند.
در اوايل جوزاي ۵۸ هزاران تن قواي ايلجاري دولت که به دستور حفيظ الله امين با وعدهي «سرش از ما، مالش از شما» گسيل شده بود از راه کوتل شيبر به باميان رسيد.
در طرف مقابل نيز افراد داوطلب از مناطق دايکندي، لعل و سر جنگل، شهرستان، ورس و پنجاب بر تعداد قبلي افزود شدند.
قواي لم لم بعد از انجام دادن چندين مورد حملات پراکنده ي كوچك و بزرگ كه تلفات زيادي هم در برداشت، سرانجام دستور گرفتند که براي ۳۱ جوزا آمادگي حمله بر قواي دولتي را داشته باشند.
در اين وقت اسب سفيد لم لم را يکي از افرادي که به نام کمک به لم لم به سنگر آمده بود، ظاهراً براي انجام دادن کاري با خود ميبرد و فرداي آن، يعني قبل از فرا رسيدن موعد حمله، قواي مجهز دولتي به تاريخ ۲۸ جوزاي ۱۳۵۸ به سوي دره اژدر يورش برده تنها بخش تحت فرماندهي مستقيم «لم لم» را در سنگر اژدر هدف قرار دادند.
مجاهدين لم لم که در ساير سنگر ها موقعيت داشتند به دليل بعد مسافت و مجهز بودن با اسلحه سبک نمي توانستند فشار آتشباران بر لم لم را بکاهند، ازينرو تنها سنگرداران اژدر و در راس شان لم لم با همان اسلحه ي سبک و شمار معدود مرمي بايد با نيروي تا دندان مسلح پنجه نرم مي کردند.
بعد از ساعاتي چند، مهمات سنگر داران رو به خلاصي گذاشت و تفنگ هاي شان کار آمد بيشتر از چوب دست را نداشتند. ازينرو عده اي از آنان که وجود شان در سنگر اضافي به نظر مي رسيد سنگر ها را رها کرده عقب نشيني مي نمايند.
با نزديک شدن تانکها و توپ ها به سر اژدر، آناني که توان عقب نشيني داشتند سنگر را ترک گفته، تنها سيد لم لم که بدون اسب قادر به راه رفتن نبود، در سنگر باقي ماند. در سنگر اژدر سيد لم لم با تفنگ تک تيرش به مقابله ي قواي مهاجم مجهز با تعداد بي شمار توپ و تانک تنها نشسته نمي گذاشت غرور سرکشش پامال مزدوران روس شود. او تا آخرين مرمي اي که داشت جواب آتشبار سنگين دشمن را داد تا آنکه چيزي به نام مرمي در چانته ي لم لم و داماد شهيدش که در کنا راو به خواب ابد فرو رفته بود نماند.
براي لم لم قرار گرفتن در چنين موقعيت امر تازه اي نبود اما اين بار اسبش را روز قبل از حمله ربوده بودند. لم لم در موقعيتي قرار گرفت که بايد بين مرگ پر افتخار و زندگي ننگين يکي را برگزيند. او که خونش را در برابر آبياري نهال استقلال و آزادي کشور و مردمش ناچيز مي شمرد و تصميمش را از قبل گرفته بود، در حاليکه عمامهي بزرگ هميشگي اش را بر سر داشت و ريش پر پشمش به آن شکوه بيشتر مي بخشيد، از بين سنگر قد راست کرده با تفنگ خالي به سوي دشمن نشانه مي ورد. لحظاتي بعد از سينهي لم لم گل هاي آزادي تراويده سر اژدر را گلباران نمود. بعد از آن دشمن زبون جسد پر افتخار او را عقب جيپي بسته در بازار باميان مي کشاند تا بذر استقلال و غرور ملي، که سينهي لم لم مالامال از آن بود، به هر سو پراکنده شود.
راه لم لم راه آزادگان است
غرور لم لم تجسم ارادهي افغانان است